اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

به تن خسته ام توان دادند
به دودستم دوباره جان دادند
نا اميد از بيان شدم اما
ناگهان بر دهان زبان دادند
و به يمن قدوم سبز شما
غزل از سمت آسمان دادند
مست مي گشته ايم چون امشب
به همه باده از جنان دادند
هر زني شد کنيز اين بانو
رتبه اي در جنان به آن دادند
مست نامت شده همه دلها
السلام عليک يا زهرا
اول اين غزل مدد زهرا
مي خري عبد خوب و بد زهرا
من و اين بچه ها  براي شما
نوکر هستيم تا ابد زهرا
از ازل تا ابد زني هرگز
به مقامت نمي رسد زهرا
وتمام مراحل عمرت
در دلم گشته مستند زهرا
در قيامت همه قيام کنند
تا شود مادرانه رد زهرا
بهترين عبد آستان خدا
السلام عليک يا زهرا
بهترين بنده خدا زهرا
باني عصمت وحيا زهرا
نه فقط مادر حسين و حسن
مادر کل کبريا زهرا
شک ندارم که با دعاهايت
حاجتم مي شود روا زهرا
همه عشق فاطمه حيدر
همه عشق مرتضي زهرا
نقش پيشاني علي در جنگ
دسنويسي بنام يازهرا
اي دليل بناي اين دنيا
السلام عليک يا زهرا
بوي خوب گلاب آمده است
بوي گلهاي ناب آمده است
امشب از آسمان براي ما
کوزه هاي شراب آمده است
شب ظلمت دگر به سر آمد
معني آفتاب آمده است
ماهمه غرق در گناه شديم
خبري خوش!ثواب آمده است
همه عالم شده چراغاني
همسر بوتراب آمده است
بده عيدي به من همين حالا
السلام عليک يازهرا
دين ودنياي بي شما هرگز
بي تو پرواز تا سما هرگز
تا ابد من فقير تو آري
رد کني حاجت گدا؟هرگز
در خانه فقير آمده است
ننمايي تو اعتنا؟ هرگز
باورم نيست در شب ميلاد
ندهي پاسخ مرا هرگز
به حسينت قسم که از سر تو
نرود ياد کربلا هرگز
مادر مهربان عاشورا
السلام عليک يازهرا

شاعر : حبيب باقرزاده

********************


اين بار دلم حسـرت ميخانـه گرفتـه
مـوي قلمم را چه کسي شانه گرفته
نقـاش نبــودم ز سـر ذوق کشيـدم
شمعي که دلش بونه ي پروانه گرفته
من نوکـري ام را به عنايـات ز تـو دارم
قلبم اثرش را درِ ايـن خانـه گرفته
زهرا که به من منصب درباني خود داد
از دست قضـا نوکـر ديوانـه گرفته
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

از عرش رسيدي تو به دامـان خديجه
اي کوثـر پيغمبر و اي جـان خديجه
از پيش تو زنهـاي قريشي همه رفتند
صد مريم و صد آسيه قربـان خديجه
زيباتـر از آني کـه به تصويـر بيايـي
روشن شده از نور تو چشمان خديجه
شيريني لبخند تو معناي بهشت است
يعني به سر آمـد غم پنهـان خديجه
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشيدي و از فـرط حيـا زير نقابـي
هنگام وضـو عکس رخ مـاه در آبـي
هم مـادر ساداتي و هم مـادر مـايـي
حيـدر پـدر خـاک و شمـا اُم تـرابي
يک روز نشـد فکـر گداهـات نباشي
يک شب نشده بي غم همسايه بخوابي
"من حوصله ي صف کشي حشر ندارم"
با فاطمه هستم چه حسابي چـه کتابي
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشيد شده مات تو يا حضرت زهرا
مديون عنايـات تـو يا حضـرت زهرا
ترسـم که غلام تو سر از خاک بـرآرد
از لطف کرامـات تـو يا حضـرت زهرا
هر روز نشستنـد ملائک سـر راهت
دلخوش به ملاقات تـو يا حضرت زهرا
انفاق نکن اين همه مادر ، که فقيران
شرمنـده ي خيرات تو يا حضرت زهرا
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

اي عرش به نام تو و اي فرش به نامت
پيغمبـر خاتـم دهـد هر روز سلامت
ايـن خانـه گمانم حـرم امن الهيست
جبريل کبوتـر شد و آمـد سـر بامت
زنهـاي جهان بر در اين خانه کنيزنـد
مردان همه آمـاده که باشنـد غلامت
بيهـوده نوشتيـم غزل هـاي زيـادي
کار دل مـا نيست نوشتـن ز مقـامت
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خوب است که در حسرت ديدار تو باشيم
يا فاطمه تـا روز ابـد يـار تـو باشيم
هـر چنـد نيـازي بـه گداهـــات نداري
خوب است که ما گرمي بازار تو باشيم
ما نان و نمک خورده ي دستان شماييـم
بايد همگي شاعـر دربـار تو باشيــم
بايـد بـروم سمـت مـزاري کـه نداري
اي کاش شبي مـا همه زوّار تو باشيـم
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

ما ساخته از آب و گل پـاک شماييـم
ما سر به هواييم ولي خـاک شماييـم
دنيا همـه اش مهريه ي مادرمان است
هر جا که بميريـم در املاک شماييـم
با اشک عجينيـم و ز دوزخ نهراسيـم
والله کـه مـا هيـزم نمنـاک شماييـم
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم
وقتي خدا زمين و زمان را درست کرد             
مـا را بـراي ام ابيهــا درست کـرد
ما را شبيـه خلقـت بي انتهـاي خـود           
از خاک پاي حضرت زهرا درست کرد
از اشک هـاي مــادر مـا آب آفريــد          
 با گريـه هاي فاطمه دريا درست کرد
از تـار و پـود چـادر مـادر نخي گرفت         
 حبل المتيـن بـراي دل ما درست کرد
زهـرا به هر نفس دو صد اعجاز مي کند          
او دم گـرفت تا که مسيحا درست کرد
تنهـا دليل خلقت دنياست فاطمه
اول شفيعه ي غم فرداست فاطمه

دنيا به زير سايـه ي بي منت تـو بود            
 شهـر مدينه برکتش از برکت تو بود
تنهـا مدافـع حـرم مرتضـي شـدي            
 اين تازه قطره اي ز يم قدرت تو بود
همسايه ها صداي غمت را شنيده اند             
 يعني تمـام شهـر همه هيئت تو بود
ديگر کسي جواب علـي را نمي دهـد             
اين ها همه نشانه اي از غربت تـو بود
بعـد از شهـادت پدرت اي گـل رسول           
يک سيلي و غلاف و لگد قسمت تو بود
حــق تـو و علـي غريبت ادا نشـد
جز تو کسي شريک غم مرتضي نشـد

مثل کبوتري که پـرت را شکسته اند            
 با ضربه اي به در کمرت را شکسته اند
سينه سپـر نمـوده اي از غربـت علي           
 نامحرمان چه بد سپرت را شکسته اند
تا بوسه گاه حضرت خاتم شکسته شد           
  يعني که حرمت پدرت را شکسته انـد
اول مدافــع حـرم يـار محسـن است            
قبـل از همه دل پسرت را شکسته اند
در را شکسته انـد ، ز جسم تو رد شدند           
حتي غـرور مختصـرت را شکسته اند
بايـد براي تو صـد هزاران لهـوف گفت
از مـاه خانـه گفت ، ز درد خسوف گفت
 

 احمد ايراني نسب

********************

نوبهار آمد گل آمد گل شکفته در برش گل
گل چه گل، آن گل که باشد تا سراپا پيکرش گل
گل بگو امشب که گل از دامن گل سر کشيده
شد چمن‏ آرا گل نوري که باشد جوهرش گل
لحظه ميعاد آن ياس بهشت عشق سر مد
گل به گل گرديد عالم باختر تا خاورش گل
قابليت بين که آمد قابله از عرش داور
بهر آن رنگين کمان دامن که باشد مادرش گل
مريم و کلثوم و ساره آسيه با هاجر آن شب
آمدند از آسمان با هودجي سر تا سرش گل
جبرئيل عقل گشته مست مست از شادماني
دست افشان پاي کوبان ريزد از بال و پرش گل
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرينش
قطب گلهاي بهشتي آنکه باشد محورش گل
شوکتش گل صولتش گل عصمتش گل عفتش گل
جامه‏ اش گل چادرش گل تاروپود معجرش گل
دست او گل پاي او گل قامت رعناي او گل
علم او گل حلم او گل عقل او گل مشعرش گل
نازم آن قامت قيامت را، که در دامان هستي
با نسيم رحمت حق ريزد از مشک ترش گل
روي او گل موي او گل خلق او گل خوي او گل
جسم او گل جان او گل فطرت حق باورش گل
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان
بينشش گل دانشش گل محفلش گل دفترش گل
در جنان پرسيد آدم کيست آن بانو که باشد
گوشوار و سينه ريز و تاج زرين سرش گل
پاسخ از عرش برين آمد بگوش هوش آدم
او بود روحي که خوانده خالق جان پرورش گل
اوست جان و اوست جوهر اوست رضوان اوست کوثر
اوست ظاهر اوست باطن اولش گل آخرش گل
اسم او گل رسم او گل اصل او گل نسل او گل
باب او گل مام او گل همدلش گل همسرش گل
راضيه مرضيه زهرا، طاهره، صديقه طوبا
طيبه انسيه حورا نام پاک ديگرش گل
فاطمه ‏ام ابيها روح ياسين جان طاها
هست همچو نخل طوبا ريشه وبار و برش گل
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد
فکر او گل ذکر او گل نغمه جان پرورش گل
ذات آن بانوي سرمد هست چون ذات محمد
شربتش گل مذهبش گل مکتب روشنگرش گل
اوست رب المشرقين و مغربين چرخ گردون
شرق و غربش خرم از گل مهر و ماه و اخترش گل
مرج البحرين يعني دامن دّر پرور او
لولو مرجان او گل خوشه‏ هاي گوهرش گل
هم حسن گل هم حسينش هم وجود زينبينش
هست آري تا قيامت هم پسر هم دخترش گل
خود نه تنها گل بود آن مهر بي همتا که باشد
حاجبش گل خادمش گل فضه ‏اش گل قنبرش گل
گشته نازل آيه تطهير در قرآن به شانش
هست روشن اينکه مي‏ باشد وجود اطهرش گل
قمري دل مست و سر خوش گفت مرغان چمن را
اي خوش آن عاشق که چون پروانه باشد دلبرش گل
هر کسي گل را به گيتي مقتداي خويش داند
بي گمان صبح قيامت ميزند حق بر سرش گل
شيعه ‏ي گل، عترتِ گل، را جدا از گل نداند
آري آري هم محمد گل بود هم دخترش گل
ذکريا فاطر بحق فاطمه ‏اي اهل بينش
مي‏ کند کاري که گردد پاي تا سر ذاکرش گل
هر کسي با گل نشيند رنگ و بوي گل پذيرد
واي اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل
صبحدم، بر، منبرِ گل، يا «احد» گو بلبل دل
گفت نازم آنکه باشد شاعر گل پرورش گل
احد ده ‏بزرگي

********************


اي بي نشانه‏ اي که خدا را نشانه‏ اي
هر سو نشان توست، ولي بي نشانه ‏اي
اي روح پر فتوح کمال و بلوغ و رشد
چون خون عشق در رگ هستي روانه‏ اي
با ياد روي خوب تو مي‏ خندد آفتاب
بر خاک خسته رويش گل را بهانه ‏اي
اي ناتمام قصه شيرين زندگي
تفسير سرخ زندگي جاودانه‏ اي
تصوير شاعرانه در خود گريستن
راز بلند سوختن عارفانه‏ اي
هيهات، خاک پاي تو و بوسه ‏هاي ما؟!
تو آفتاب عشق بلند، آستانه‏ اي
در باور زمانه نگنجد خيال تو
آري حقيقتي بحقيقت فسانه‏ اي
زهراي پاک اي غم زيباي دلنشين
تو خواندني‏ ترين غزل عاشقانه ‏اي

فاطمه راکعي

********************

زن طمانينه ي طبيعت ماست
شو ر و شعر و شعورو فطرت ماست
عشق ،  از  ايـن  پـديـده  گشت  پـديـد
مـهـر  اول ، ازيـن بـهــانــه  دمـيـد
پشت آدم  ، هـمـيشـه حوا يي ست             
نقش ِ زن ، شـوکـت ِ شکوفـايي ست
 زن اگـر نـيـست  ، مـهـربـانـي نيست         
عـمـر ِ بـي عـشق ، زنـدگـاني نـيـسـت
زيـنـت زنـدگـي ، حـضـور ِ زن است        
روشنـاي وجود   ،  نـور ِ زن اسـت
سـبــد ِ آفـتــاب  ،   دامــن  اوسـت                
مهر  ،  گلخوشه اي  ز خرمن اوست
زن ، نـشـان ِ خـداست روي ِ زمـيـن          
يـا بـه تـعـبـيـري  ،  آبــروي زمـيـن
چـون کـه مـادر شود  ، بـهــار شود            
زنــدگي بـخـش  روزگــار  شـود
هـنـر ِ مـادري  ، بـهـيـن هـنـر است               
مادر از هرچه هست ، خوب تر است
هـر چـه فـرزنـد  ، با وقار تـر است             
سـايــه ي مـادر ،  آشکـار تــراست

اي زنـان  بــزرگ ايــن دوران                
که عـزيــزيـد  مـثـل پـاره ي جـان
ايـن هـمـه فـوت و فـن مـبـارک بـاد               
بـر شمـا  ،  روز زن ، مـبـارک بـاد
ايـنـک امـروز ، روز  فـاطمـه است            
روز ِ گـيـتي فـروز  فـاطـمـه اسـت
زنـي  از انـتـهـاي جـاده ي عشـق
ثـمــر ِ  پــاک اســتـفـاده ي عشـق
شـمـع سـوزان ِ خـانـه ي تـوحـيـد               
جـلــوه ي بـي کــرانــه ي تــوحـيـد
مـيــوه  ي  بــوسـتــان پـيـغـمـبـر                   
روح  قــرآن و جـان  پـيـغـمـبـر
 از تـبــار ِ   طــراوت  و پـاـکـي                  
خـاکـي  ،  امـا بـلـنــد  و افـلاکـي
اسـوه ي پـاک بـانـوان ِ جـهـان               
جـان ِ پـيـغـمـبـران و فـخـر زمـان
مـيـوه ي بـاغ  مـهـر و کـوثـر نـور            
شـعـر ِ بـي انـتـهـاي دفـتـر ِ نـور
نـفـس قـدسـيـش نسـيـم صـبـا                   
جـان  کـروبـي اش ، شميم ِ  وفا
در شگـفـت از نـمـاز ِ او يـزدان            
مـژده بـخـش شـفـاعـتـش قـرآن
آسمان مـانـده کـايـن زمـيـني کـيست           
که به جز جان سرود خوانش نيست
روز و شب  ، ذکـر بـر زبـان دارد         
سخـنـش چـون دعـاست  ، جان دارد
مـثـل مـوسي  ، کـلـيم  راز خداست              
دلش آشفـتـه ي  نـمـاز خـداست
طـور در طـور در مـنـاجـات است              
مسـت از اشـتـيـاق مـيـقـات است
عـصـمـت ِ جـاري ِ زمان ،  زهراست             
مـهـر تـابـان بـي کـران ، زهراست
تــا ابــد يــاد  او  مـبــارک   بــاد                        
روز  مـيــلاد او  ،  مـبــارک باد
شاعر:محمد روحاني

 

 دل که آشفته شود زلف پريشان هيچ است
پيش مشتاقي ما چاک گريبان هيچ است
کرم اهل کرم بيشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کريمان هيچ است
آنقدر معجزها از هنر تو ديديم
که بنا کردن اين دل دل ويران هيچ است
سربلنديم اگر سايه ي تو بر سر ماست
پيش اين سايه ي تو تاج سليمان هيچ است
خِلقت طينت تو بس که لطافت دارد
گر بريزند به پاي تو گلستان هيچ است
ما به جمهوري زهرايي خود مينازيم
وَرنه بي فاطمه که خطه ي ايران هيچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بويي بخشيده
نام زهراست به ما آبرويي بخشيده
زير پاي تو مي افتند سر اگر بنويسند
در هواي تو مي افتند پَر اگر بنويسند
نسبت ام ابيهاست که شايسته ي توست
اشتباه است تور دختر اگر بنويسند
باز قرآن کريم است ندارد فرقي
جاي هر سوره فقط کوثر اگر بنويسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنويسم زهرا ، مادر اگر بنويسند
بي گمان ياد نخ چادر تو مي افتيم
از مقامات تو در محشر اگر بنويسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
يا نبي يا علي ديگر اگر بنويسند
نه نبي ، بلکه نبوت  شده عزتمندت
نه علي ، بلکه ولايت شده گردنبندت
عرش را ديدم جاي تو به يادم آمد
قرب انگشت  نماي تو بيادم آمد
در عبوديت تو کُنه ربوبيت بود
باصفات تو خداي تو  به يادم آمد
روحِ  روح القُدست بود که فرمود : اقرا
در حرا نيز صداي تو  به يادم آمد
خواستم روي نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ي پاي تو به يادم آمد
قُوت دنيا و قنوت تو به هم مرطبتند
حرف "نون " بود و دعاي تو به يادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدي
لب خوشحال گداي تو به يادم آمد
گرد و خاک حرمي را که نداري بفرست
درد دارم که دواي تو به يادم آمد
قبر تو گُهر دنياست و دنيا صدف است
جلوه اي از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت اين بود فقط يار علي باشي و بس
ظرف نُه سال گرفتار علي باشي بس
از مقامات خودت دم نزدي تا که فقط
باعث گرمي بازار علي باشي و بس
بازوي تازه شکسته شده از يادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علي باشي و بس
خواستي ميخ تو را بند کند تا شايد
مثل يک عکس به ديوار علي باشي و بس

علي اکبر لطيفيان
    
********************


 شکر خدا که نوکر آل پيمبرم
شکر خدا که شيعه ي زهرا و حيدرم
شکر خدا که لطف شما شاملم شده
شکر خدا که مست مي جام کوثرم
شکر خدا که ريشه ي من حيدري بوَد
يعني ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم
شکر خدا که مِهر علي مُهر دل شده
با اين حساب زنده ترين قوم محشرم
شکر خدا ز روز ازل با عنايتش
در بحر پُر تموّج کوثر شناورم
شکر خدا که گر چه تهيدست و مُفلسم
امّا ز مهر آل پيمبر توانگرم
شکر خدا که با همه ي روسياهي ام
خدمت گزار حضرت زهراي اطهرم
او مادري نمود و مرا انتخاب کرد
شکر خدا که فاطمه گرديده مادرم
هر مادري که حضرت زهرا نمي شود
هر بانويي که امّ ابيها نمي شود
اي بانويي که خلقت ما را سبب شدي
تو آمدي و امّ ابيها لقب شدي
تو آمدي که بنده ي پاک خدا شوي
تو آمدي و الگوي فضل و ادب شدي
تو سيب سرخ باغ بهشت ولايتي
روز ازل براي نبي منتخَب شدي
در برخي از روايت ارباب معرفت
گاهي رطب شدي و گهي هم عنب شدي
«نسلي که فاطمي نبوَد نسل ابتر است»
اي برگزيده مژده که عالي نسب شدي
همواره در نماز شب خالصانه ات
از فيض بي نهايت حق،لب به لب شدي
بي اعتنا به پاي ورم کرده بوده اي
از بس که غرق طور مناجات رب شدي
ايثار تو ز بس که به عالَم زبانزد است
ضرب المثل براي عجم تا عرب شدي
مصداق «يطعمون علي حبّه» تويي
بنيان گذار واسعه ي مستحب شدي
شام زفاف جامه ي نو هديه داده اي
آري،گره ز کار دو عالَم گشاده اي
نازل شدي و در دل شيعه حرم زدي
پرونده ي سياه بشر را قلم زدي
هر شب براي اهل محل مي کني دعا
طرحي براي بخشش کل اُمَم زدي
با عطر جانفزاي بهشتي خنده ات
همواره طعنه بر گُل باغ اِرم زدي
شأن نزول آيه ي تطهير فاطمه است
نازل شدي و سوره ي کوثر رقم زدي
پرچم به دوش قافله ي دين حق تويي
بر قلّه ي عبادت عالَم علم زدي
پشت و پناه حضرت خيبرگشا شدي
همواره در مسير ولايت قدم زدي
با ذوالفقار نطق و کلام حماسي ات
تيشه به ريشه ي شجر پُر ستم زدي
فانوس نور حضرت حق بودي از ازل
تو آمدي و ظلمت شب را بهم زدي
اصل و اساس و پايه ي توحيد،فاطمه است
مهتاب خانواده ي خورشيد،فاطمه است

محمد فردوسي

********************


باز امشب همه حضورم من      
شعر شيدائيم شعورم من
دستهايم قنوت يک راز است    
پنجره هاي آسمان باز است
امشب امشب زمين دل افروز است
در شگفتم شب است يا روز است
شب چرا اينچنين تماشائي است
آسمان غرق در شکوفائي است
کعبه ام القراي ايمان است
 باز وقت نزول قرآن است
لحظه ها جلوه ي خدا دارد
مکه مهماني آشنا دارد
شهر مکه ترانه آباد است
شب پر از التهاب ميلاد است
شب ميلاد عصمت کبري است
شب روئيدن گل زهراست
فاطمه آنکه عشق را روح است
کشتي اهلبيت را نوح است
فاطمه بي نهايت شرف است
گوهر ناب نور را صدف است
هرچه دارد تشيع از زهراست
شيعه چون شاخسار و او طوبي است
شيعه با فاطمه تکامل يافت
 گل او رنگ و بويي از گل يافت
شيعه يعني زلالي کوثر
شيعه يعني حمايت از حيدر
شيعه يعني طهارت طاها
شيعه مضمون ناب "کرمنا"
شيعه يعني طراوت ياسين
شيعه يعني شکفتن  "والتين "
شيعه يعني فراتر از اکنون
شيعه يعني کرامت زيتون
شيعه يعني نهايت احسان
جلوه ي  "هل اتي علي الانسان "
شيعه يعني بقيع يعني آه
 شيعه يعني مدينه حيدر چاه
شيعه يعني بهار " اعطينا "
با نسيم ولادت زهرا
لحظه ها از حضور سرشار است
مکه از جام نور سرشار است
شهر مکه ترانه مي خواند
نغمه ي عاشقانه مي خواند
عريان را زمين شده معراج
خاک مي گيرد از ملائک باج
آسمان با زمين تکلم کرد
عرش بر خاکيان تبسم کرد
گشته آئينه دار زمزم ماه
تا برويد گل "يريد الله "

********************

اينكه جاري شدست كوثر ماست 
سيب تنهايي پيمبر ماست
اينكه يك شب نشسته زير كساء  
چادرش سايه سار محشر ماست
 آنقدر مهربان ودلسوز است     
همه جا فكر روز آخر ماست
هرچه خواهم نگفته ميداند        
راست ميگفته اندمادر ماست
پدرو وشوهر وپسرها نه         
نوكرش هركه هست سرور ماست
ردّ پايش هميشه تازه و تر       
به روي خاطرات دفتر ماست
ميوه ي شاخسارتوصيفش      
هر زمان چيده ايم نوبر ماست
مزرعه سيب عطر ياس سپيد   
ابر باران كه شور آور ماست
يادگار تبسم زهراست          
يادگاري كه روح پرور ماست
در هجوم هزار سنگ بلا       
گر چه از شيشه هست سنگر ماست
دختر آفتاب و همسر ماه       
حضرت فاطمه سلام الله
اي شب قدر حضرت مولا      
قلم ما كجا و قدر شما
نام تو دسترس ترين ساحل    
روح تو بيكران ترين دريا
عرشيان را تو شهره بر زهره  
فرشيان راتو حضرت زهرا
گوشه چشمي به ما نما امشب  
اي شفاعت كننده ي فردا
تو همان هديه اي كه بر پدرت   
داده يزدان به ليلةالاسراء
اي ستون چهارده معصوم        
بي تو بي محورند آل كساء
من چگونه بگويمت انسان        
يا چگونه بخوانمت حوراء
نام تو خلق كرده اين گُل را         
عطر تو آفريده اين دل را
روشنا ديدنت نخواهد چشم         
زين سبب رو گرفتي از اعما
ما مريدان راه مجنونيم             
عاشقان قبيله ليلا
هديه ي روز مادرت مادر              
صد و ده بار ذكر يا حيدر
با دلي كه هميشه عابر توست      
دل ما صبح وشام  زائر توست
چه غم ازدوري تو تا وقتي              
كه پرستوي دل مهاجر توست
دل من اين دهاتي ساده                   
يكي از مردم عشاير توست
رود چشمان جاريم دريا                   
هرطرف ميروم مسافر توست
نام تو نان سفره عشق است            
سفره اي كه هميشه شاكر توست
بر روي خشت خشت خلقت من         
جاي انگشتهاي ماهر توست
تو نبودي نبود خلقت هم              
خلق هفت آسمان بخاطرتوست
منكه درمانده ماندم از فضلت         
خوش به حال كسي كه شاعر توست
روز زن هديه ميدهد مولا              
بر تو صد باغ ياس يا زهرا
بيقرار علي  قرار علي                 
هديه ي خاص كردگار علي
دختر رحمت خداوندي                   
مادر يازده بهار علي
گر نبودي نبود مهر و مهي         
كه بگردند  درمدار علي
مثل خورشيد سر زدي تا كه                 
سررسد شام انتظار علي
قُوَت قلب حضرت مولا               
رجز بين كارزار علي
نسل سادات كز شما باشند           
مي درخشند در تبارعلي
بهترين بانوان كنيز تواند              
بانوي خوب وخانه دارعلي
با علي بودن افتخار توست           
با تو بودن هم افتخار علي
باتو نورانيست شبهايش
بي تو تار است روزگار علي
به به از اين يگانگي توحيد
مرتضي يار تو ، تو يار علي                
بي تو هنگام حمله دشمن               
كس نباشد به خانه يار علي
بشكند دست آن ستمكاري
كه گرفت از علي چنين ياري

********************

 جلوه گاه عصمت و معيار ايمان فاطمه                     
 روح و جان مصطفي محبوب جانان فاطمه
مظهر اوصاف ذات کردگار ذو الجلال                          
 در رضاي و در غضب مرآت يزدان فاطمه
احمد مختار آمد عطا از کردگار                                 
  هست او را کوثر و خير فراوان فاطمه
طاهره ،روح و زکيه، نام او باشد بتول  
حانيه ، صديقه ، عذرا ، مهرتابان  فاطمه
راضيه هم بر قضا وبر رضاي  کبريا                          
زين سبب مرضيه باشد نزد جانان فاطمه
نوريه ، منصوره ، حورا ، مريم کبري بود       
سيده ، محدثه ، مام امامان فاطمه
نور زهرا مي درخشيد به هنگام نماز                     
 عرشيان را اختر و شمس فروزان فاطمه
مريم وآسيه فخر بانوان عالمند                            
ليک آن دو چون قمر خورشيد تابان فاطمه
اُسوه صر و شهامت ، عزت و آزادگي                          
 هم مجاهد در ره اسلام و قرآن فاطمه
با خديجه گفتگوقبل از ولادت مي نمود                  
 مام را هم مونس و هم نور چشمان فاطمه
گر نبودي مرتضي کفوي براي او نَبُد                            
 ياور و هم رزم آن يعسوب ايمان فاطمه
گفت پيغمبر فداي او بود باباي او                           
 پاره تن مصطفي را ، روح و ريحان فاطمه
در بر معبود يکتا آن دُر نيکو سرشت                     
 روح پاکش خاشع و هم جسم لرزان فاطمه
پارسا و زاهد آن ذرّيه خيرالبشر                            
  مقتدا بر زاهدان و پارسايان فاطمه
مستمدان را بُدي او دلنواز غمگسار                        
 در قيامت هست شافع  بر محبّان فاطمه
رخت نو پوشيد اورا مصطفي بهر زفاف           
 داد آن را در ره حق ، بينوايان فاطمه
زيوري کان هديه از دخت گرام حمزه بود                 
  کرد انفاق ،اُسوه نيکي و احسان فاطمه
در سخن گفتن چو پيغمبر نبودي جزبتول                 
در فضايل وارث ختم رسولان فاطمه
مهر افزون داشت او بر همسر خود مرتضي               
 ياور آن شهسوار دين و ايمان فاطمه
بهترين وصف زنان حفظ حجاب و عفت است             
 باشد اين گفته هاي جاودان فاطمه
در حيا و شرم بودي بي نظير آن پاکدل                  
 از علي هم رنج ها مي کرد پنهان فاطمه
خطبه ي غرّاي زهرا بر کمال او گواه                        
آسمان معرفت  را ماه تابان فاطمه
آفرينش جملگي صنع خداي قادر است                    
 غايت آن طاعت حق در بيان فاطمه
جمله ي توحيد را تأويل نبود جز خلوص                   
 هست  تأول خلوص و متن ايمان فاطمه
نور قرآن ساطع و شرع خدا را ناطق است                
 پيروان را مي رساند تا به رضوان فاطمه
بوسه بر دستش پيمبر زد زروي احترام               
نزد او محبوب تر از جمله ي  خوبان فاطمه
حب قربيذر کلام الله مزد بعثت است                        
 مورد بغض و جفاي ناسپاسان فاطمه
آه از بيداد ها و ظلم ها بي شمار                          
 ديد بعد از مرگ پيغمبر به دوران فاطمه
صورت زهرا کبود از سيلي ناپاک شد             
چهره از همسر همي مي کرد پنهان فاطمه
محسنش مقتول و پهلويش ز ضرب در شکست        
  درميان آن در و ديوار نالان فاطمه
در جواني ديده از دنياي فاني بست او             
شد شهيد اندر ره معشوق و جانان فاطمه
عاشقا گر حب زهراي بتولت بر دلست                      
 پيروي کن از مرام فخر نسوان فاطمه

********************


بهترين فرم غزل هايم براي مادر است
دفتر شعرم مزين از صفاي مادر است
در قنوت هر نماز خود دعايم مي كند
هرچه دارم در دو عالم از دعاي مادر است
شأن او روز ازل ضرب المثل گرديده است
باخبر هستم كه جنت زير پاي مادر است
نزد اهل بيت اهل بيت بايد ذبح كرد
بچه هايم نذر راه بچه هاي مادر است*
مادر اللهي نيم اما شعارم اين بود
مي پرستم آن خدايي كه خداي مادر است
وعده ي حق است آخر از سلاطين مي شود
هركه در ساعات عمر خود گداي مادر است
هيچ داني " حيدر " و "مادر " چرا هم قافيه ست ؟؟
در لغت هم شاه مردان مبتلاي مادر است
"لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار"
فاطميون مطلع باشيد نواي مادر است
خانه اي كه مادري در آن نباشد خانه نيست
خانه اي خوب است كه در آن صداي مادر است
طبع شعر و ذوق و استحسان من از آن اوست
كار من هر روز و شب مدح و ثناي مادر است
گرچه فرزندي چموشم ليك دارم زمزمه
كل دارائي من يك جا فداي مادر است
در ازاي خط خطي هايم نمي گيرم صله
بهترين پاداش كار من رضاي مادر است

********************

 پرواز مي دهيم كه بال وپرت كنيم
معراج مي بريم كه پيغمبرت كنيم
ديگر بس است خلوت چله نشيني ات
وقتش رسيده است مقرب ترت كنيم
دسته گل قديمي خود را از اين به بعد
دست تو مي دهيم كه تاج سرت كنيم
حالا نماز شكر بخوان فديه ات بده
تا صاحب ز لال ترين كوثرت كنيم
مي خواستيم فرق كني با پيمبران
مي خواستيم  آينه ي ديگرت كنيم
اين سيب را بگير  وبراي خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت كنيم
شايسته است با پدرفاطمه شدن
از خانواده ي پسري ابترت كنيم
مي خواستيم نسل تو زهرا نسب شود
ضرب المثل براي عجم تا عرب شود
خورشيد، آفتابي انور فاطمه است
صبحي اگر كه هست بدهكار فاطمه است
آيينه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پيغمبر و علي همه تكرار فاطمه است
هر جلوه اي كه جلوه ي نوري نمي شود
زهرا شدن  فقط و فقط كار فاطمه است
شام زفاف پيرهن كهنه مي برد
اين تازه اولين شب ايثار فاطمه است
فردا اسير دست جهنم نمي شود
امروز هر كسي كه گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولايت نداشتيم
گمراه مي شديم و هدايت نداشتيم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا كند
يا خواست بند ه باشد و يا رب بنا كند
مثل علي عروج نمازش امان نداد
اصلا به پاي پر ورمش اعتنا كند
تا كه مدينه از گل توحيد پر شود
كافي است در قنوت خدا را صدا كند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا
قبل از خودش سفارش همسايه را كند
دستي كه پيش خانه ي زهرا دراز نيست
در شرع بر جناز ه ي آن كس نماز نيست
او آمد و خزان زمين را بهار كرد
بر شاخه ها شكوفه ي عصمت سوار كرد
آيا بدون مهر مناجات فاطمه
مي شد به سجده كردن خود افتخار كرد؟
وقتي شب زفاف پيمبر رسيد و بعد
بين علي و فاطمه تقسيم كار كرد
خوشحال شد تمامي احساس معجرش
وقتي رسول فاطمه را خانه دار كرد
آن هم براي حاجت مسكين شهر بود
روزي اگر زحادثه  ميل انار كرد
اخلاص پينه هايش هميشه زبانزد است
از بسكه دست فاطمه در خانه كار كرد
وقتي تمام قاطبه هابي حماسه بود
خود را خميده كرد ولي ذوالفقار كرد
پس مي شود براي عوض كردن زمان
نو آوري فاطمه را اختيار كرد
بي فاطمه كه شيعه شكوفا نمي شود
شيعه مريد دشمن زهرا نمي شود
دنيا نديده است سفر هاي اين چنين
جز در هواي فاطمه پرهاي اين چنين
ديروز مي شدند درختان بدون سر
امروز مي دهند ثمر هاي اين چنين
سر مي دهيم ومنت ياغي نمي كشيم
همواره سر خوشيم به سرهاي اين چنين
دارد بساط كفر زمين جمع مي شود
پيچيده در زمانه خبر هاي اين چنين
اصلا بعيد نيست رو كند به ما
از مادري چنان وپسر ها ي اين چنين
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آري عجيب نيست ظفر هاي اين چنين
دل هاي ما هميشه پر از ياد فاطمه است
اين سرزمين قلمرو اولاد فاطمه است

********************

 آن شب زمين مكه بر خود ناز مى‏ كرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ كرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گوياى تكبير بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏كاشت
آن را به عشق يار هجده ساله مى‏ كاشت
آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ كرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏كرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند
از بهر غم، شادى، حديث خواب مى ‏خواند
آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى‏ كرد
گرد ملال از روى احمد پاك مى‏ كرد
آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى ‏كرد
كلك قضا لوح قدر را آب مى‏ داد
آن شب زمين آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده‏ ى صيد صدف بود
آن شب منا شعر مباركباد مى‏ خواند
زيبا سرود آن شب ميلاد مى‏ خواند
آن شب خديجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود كارش بيقرارى
آن شب ز تنهايى روانش رنج مى ‏برد
رنج شكوفايى به پاى گنج مى‏ برد
آن شب زنان مكه بر او پشت كردند
از او بريدند و نكوهش مشت كردند
آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر كرم سفت
طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شكوفايى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت
از مرگ ظلمت در ديار نور مى‏ گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏كرد
در را براى صبح صادق باز مى‏ كرد
آن شب خديجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد كردند
با يارى خود قلب او را شاد كردند
آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل
آن يك برايش سندس و استبرق و گل
آن يك به پايش با ترنم لاله مى ‏ريخت
لبخند از لب در، ديار ناله مى‏ ريخت
آن يك برايش باده در پيمانه مى ‏كرد
آن يك پريشان گيسوانش شانه مى ‏كرد
مريم به گوشش آيه انجيل مى‏ خواند
آسيه بهرش داستان نيل مى‏ خواند
سارا برايش عود و عنبر دود مى ‏كرد
او را مهيا بهر يك مولود مى‏ كرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند
ام القرا آيينه دار نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد
بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور
دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر
بالاتر از او بين زنها دخترى نيست
در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بيست
هر تار مويش آيه حبل المتين است
بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگين است
آمد به دنيا عصمت كبراى سر مد
ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد
آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت
گنجينه شرم و حيا و كان عصمت
آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آيات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمين است
او زينت آيات قرآن مبين است
بر جسم ختم‏ الانبيا روح است زهرا
بر كشتى عدل على نوح است زهرا
آئينه دار نهضت پيغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست كوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش
پيمانه صبر على گرديد مستش
از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد
           ژوليده نيشابورى


********************

بر عالميان رحمت بي حد آمد
زيبا گهر رسول امجد آمد
تبريک به شيعيان اهل عالم
چون فاطمه دختر محمد آمد

********************

اين مژده ي جانبخش ز سرمد آمد
ميلاد يگانه بنت احمد آمد
اي شيعه تو را دهم بشارت امشب 
يکدانه گل باغ محمد آمد

********************

بر آينه ي جمال داور صلوات
بر آبروي آل پيمبر صلوات
بر فاطمه اي که شد به شأنش نازل 
از سوي خدا سوره کوثر صلوات

********************

خلقت کائنات شد، بهر وجود فاطمه
زنده همه جهان شد از، يمن ورود فاطمه
پيش حريم حرمتش، خيل ملک کشيد صف
از سر شـوق جملگي، محو سجود فاطمه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]